بسمه تعالي درس اخلاق آيتالله قرهي واکنش آيتالله خوانساري هنگام ش

ساخت وبلاگ


چشم گناه‌بين، امام‌زمان‌بين نخواهد شد. اين را جلوي چشممان بزنيم و ترک حرام کنيم. نبينم آنچه نبايد ببينم و آنچه پروردگار عالم امر کرده که اين‌جا نباش و نبين. در هر فضايي، چه مجازي و چه حقيقي. آن‌وقت است که حال انسان عوض مي‌شود.



چشم گناه‌بين، امام‌زمان‌بين نخواهد شد. اين را جلوي چشممان بزنيم و ترک حرام کنيم. نبينم آنچه نبايد ببينم و آنچه پروردگار عالم امر کرده که اين‌جا نباش و نبين. در هر فضايي، چه مجازي و چه حقيقي. آن‌وقت است که حال انسان عوض مي‌شود.

 

به گزارش فارس، آيت‌الله روح‌الله قرهي مدير حوزه علميه امام مهدي(عج) حکيميه تهران در تازه‌ترين جلسه اخلاق خود به موضوع «خطورات و مراقبه» با محوريت اغواگري شيطان از طريق عبادت! پرداخت که مشروح آن در ادامه مي‌آيد: 

 

درک بيشتر خطر وساوس در اولياء خدا

 

منشأ تمام خطورات ربّاني و الهي، اين است که انسان بخواهد عمل خير انجام بدهد. هر موقع ياد خدا در وجود انسان بود و به عمل خير، رغبت داشت، تمام افکار او، افکار الهي مي‌شود. امّا آن زماني که به دنيا دل بست، دنيايي که مي‌بيند گذراست و بالا و پايين دارد، ديگر افکارش، نفساني و شيطاني خواهد بود.

 

جالب است که صاحب امشب و فردا، وجود نازنين امام حسن عسگري(ع) در روايتي که در تحف العقول است، بيان مي‌فرمايند: اين بالا و پايين شدن‌هاي انسان در دنيا، خود نشانه‌ي اين است که دنيا و مافيها براي انسان، به عنوان گذرگاه است. اين مطلب به همان فرمايش نبيّ مکرّم(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) که فرمودند: «الدّنيا مزرعة الاخرة» اشاره دارد.

 

لذا آن موقعي که انسان به دنيا روي آورد، طبعاً خطورات ربّاني و ملکي مي‌رود و خطورات نفساني و شيطاني مي‌آيد. اين يک قاعده است. عرفاي عظيم‌الشّأن مي‌فرمايند: اين يک قاعده است و از آن فراري نيست. اين عالم اختيار هم که فرمودند، همين است که انسان بداند اگر خواست الهي شود، راه باز است. منتها شرطش اين است که به دنيا و مافيها دل نبندد و دل‌خوش نباشد. 

 

اگر انسان براي دنيايش، نه آخرتش، برنامه ريخت که چنين و چنان مي‌شوم، بعد اين‌طور مي‌شوم، بعد آن‌طور مي‌شوم و ...، از آن لحظه به بعد ديگر افکارش، نفساني و شيطاني است. 

 

خيلي عجيب است، وجود نازنين امام حسن عسگري(ع) روايتي را از وجود مقدّس حضرت ثامن‌الحجج(ع) نقل مي‌فرمايند؛ يعني در حقيقت يک نوع روايت سلسلة الذهبيّة است. اين روايت، ذيل آيه‌ي شريفه‌ي 8 سوره‌ي روم است که حضرت ذوالجلال و الاکرام مي‌‌فرمايند: «أَ وَ لَمْ يَتَفَکَّرُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ‏»، آيا در درون خود نمي‌انديشيدند که آسمان‌ها و زمين و ما بين آن‌ها جز به حق آفريده نشده است. حضرت ذيل اين آيه‌ي شريفه مي‌‌فرمايند: اين که تفکّر نمي‌کردند که همه‌ي خلقت از ناحيه‌ي خداوند تبارک و تعالي است، به واسطه‌ي اين است که «هم اهل الدنيا و لا صاحب البصيرة» آن‌ها اهل دنيا بودند و صاحب بصيرت نبودند. «هم بدأ في انفسهم» آن‌ها کساني هستند که آغاز نفسشان اين‌گونه است: «من الخطورات النفسانيّة» همه از خطورات نفساني است.

 

آنچه که در اين سلسله مباحثي که راجع به خطورات داشتيم، بيان کردم: هر عملي زاده‌ي خطورات است. اگر خطورات انسان، نفساني و شيطاني شد، عملش هم نفساني و شيطاني مي‌شود. اين قاعده است. اگر خطورات انسان، ملکي و ربّاني شد، طبعاً حال او، حال کساني است که ديگر عملشان، عمل الهي مي‌شود.

 

تمام بزرگان و علماي ما، تمام عبّاد و بندگان حقيقي خدا، تمام آن‌هايي که در دنيا، عملشان، عمل صالح شد، براي اين بود که اوّل از همه خطورات را کنترل کردند و خطوراتشان، الهي شد. امّا وقتي خطورات، نفساني و شيطاني شد، اصلاً انسان را به سمت عمل شيطاني و نفساني مي‌برد. چون نفس، وسوسه‌گر است و او را مي‌برد و حرکت مي‌دهد.

 

خدا آن کنز خفيّ الهي، آيت‌الله مولوي قندهاري را رحمت کند، ايشان مي‌فرمودند: آيت‌الله قاضي و آيت‌الله سيّد ابوالحسن اصفهاني بر خود فرض کرده بودند که در يکي از نمازهاي واجب خود، سوره‌ ناس را بخوانند. 

 

من اين مطلب را بعدها که محضر مبارک آن مرد الهي و عظيم‌الشّأن، سيّد بزرگوار، آيت‌الله شالي، رسيده بودم، از ايشان سؤال کردم که چرا اين دو بزرگوار مصرّ به اين بودند که در يکي از نمازهاي واجبشان، سوره‌ي ناس را بخوانند؟

 

ايشان فرمودند: براي اين که اولياء خدا و عرفا و اهل معنا، هر چه بالاتر مي‌روند، خطر وساوس نفس و خطورات شيطاني را بيشتر از همه درک مي‌کنند. 

 

ادرکشان بالا مي‌رود، قدرت درک و فهمشان بيشتر مي‌شود و لذا بر خود فرض مي‌دانستند. اين که چه سوره‌اي در نماز خوانده شود، فرض نيست، امّا آن‌ها بر خود فرض مي‌دانستند که حتماً در يکي از نمازهاي پنجگانه سوره‌ي ناس را بخوانند. وسواس الخناس، الذي يوسوس في صدور الناس! ايشان مي‌فرمودند: دلالتش همين خطورات است. اگر اين خطورات ورود پيدا کند، حال انسان را دنيايي مي‌کند. البته اين‌ها هم در دنيا بودند، امّا بر دنيا سوار بودند و به آن، سواري نمي‌دانند.

 

با ورع‌ترين انسان‌ها و توقّفشان در نزد شبهه

 

لذا اين بزرگان هيچ موقع خودشان را وابسته‌ي به دنيا نمي‌دانستند و مي‌گفتند: دنيا بايد به ما وابسته شود، نه ما به دنيا. دنيا براي ما خلق شده، نه ما براي دنيا. اين بزرگان اين‌قدر کنترل مي‌کردند که اين مطالب را درک مي‌کردند.

 

وجود مقدّس امام حسن عسگري(ع) مي‌فرمايند: اينکه خداوند فرموده: «أَ وَ لَمْ يَتَفَکَّرُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ‏»، دليل اين که آن‌ها تفکّر نمي‌کردند براي اين بود که اهل بصيرت نبودند، به دنيا وابسته بودند و خطورات نفساني، آن‌ها را فراگرفته بود، امّا وقتي به اين حال تفکّر رسيدند و اهل بصيرت شدند، اوّلين مطلب اين است که أورع النّاس مي‌شوند.

 

حال، خصوصيّات باورع‌ترين افراد چيست؟ وجود مقدّس امام حسن عسگري(ع) مي‌فرمايند: «أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ‏ وَقَفَ‏ عِنْدَ الشُّبْهَةِ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرَامَ أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوب‏»، اوّلين مورد براي آن‌ها اين است که تا شبهه مي‌بينند، توقّف مي‌کنند و مراقب و مواظب هستند.

 

در شبهه در اموال، مراقب هستند. ما در روايات شريفه دو نوع مطلب در مورد کاسب داريم، گاهي آمده: «الکاسب حبيب اللّه». امّا از آن طرف هم فرمودند: در بازار زياد نمانيد،«و لا تقفوا في السوق». چون شيطان در آن‌جاست. يک دليل و برهان اين نوع روايات اين است: آن که خطوراتش، نفساني شد، تصوّرش هم اين است که رزقش از ناحيه‌ي خدا نيست. رزقش اين است که فلان مشتري را از فلاني قاپ بزنم. من کاري به کدام شغل و مطالب ندارم، کلّ قضيّه را مي‌گويم که دليل اين روايات اين است که برخي باور ندارند که رزّاق خداست. اگر بداند کسي فلان مشتري را دارد که مدام از فلان استان يا کشور و ... به سراغ او مي‌آيد، يک طوري مي‌خواهد او را منصرف کند که براي خودش شود، چون باور به اين ندارد که رزّاق خداست. در حالي که اولياء خدا در باب مکاسب مي‌فرمايند: همين نوع تفکّر، شبهه است، «قف عند الشّبهه».

 

نياز انسان حتّي علماء، به حکيم، تا زمان مرگ!

 

يا وقتي در مورد مطلبي شبهه داري، بگو: من چيزي را نمي‌دانم، عندالاولياء و العرفا بروم سؤال کنم. بيهوده نيست که فرمودند: «هلک من ليس له حکيم يرشده». چون انسان گرفتار مي‌شود. بشر نياز به ارشاد دارد. 

 

خدا آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي، استاد عظيم‌الشّأنمان را رحمت کند. در اواخر عمر شريفشان در بيمارستان به محضرشان رسيدم. گفتم: آقا! يک نصيحتي به ما بفرماييد. 

 

مزاح کردند و فرمودند: چون دارم ميرم و مي‌داني کسي که دارد مي‌رود هر چه مي‌داند مي‌گويد، نصيحت مي‌خواهي؟! گفتم: خدا وجود شما را حفظ کند. فرمودند: نه ديگر، معني اين جمله، همين است و تعارف نداريم. بعد هم فرمودند: من چون دارم مي‌روم، مي‌گويم: من از قبل از تکليف که با مرحوم ابوي‌مان در نجف اشرف بوديم، تا به حال، نماز شبم قضا نشده است. 

 

نماز شب! نه نماز يوميّه! از قبل از تکليف! حرف خيلي سنگيني است! معلوم مي‌شود اولياء خدا برخي موارد را براي خود فرض مي‌دانند. چون حال قرب است ديگر، نافله، قرب مي‌آورد. نافله از مستحبّات است و مستحبّ از حبّ است. 

 

يک زماني هم مي‌فرمودند: وقتي کمتر از هفت يا هشت سال سن داشتم، نيمه شب‌ها با پدرم حرم مي‌رفتم. به نظرم از همان پنج، شش سالگي است که نماز شبشان هم قضا نشده است.

 

ايشان مي‌فرمودند: انسان به حکيم نياز دارد، حتّي الموت، يعني تا موقع مرگ.

 

جرأت کردم و جمله‌اي به زبانم جاري شد و خدمت آقا عرض کردم: فرموديد حتّي الموت، امثال شما بزرگواران هم حکيم دارند؟ 

 

از سؤالم تعجّب کردند و اشک در چشمان مبارکشان حلقه زد و فرمودند: ما بدون او، نمي‌توانيم حرکتي کنيم. بعد سر مبارکشان را برگرداندند؛ يعني ديگر سؤال نکن. معلوم شد که ارتباط با حضرت دارند. «هلک من ليس له حکيم يرشده».

 

لذا وقتي فرمودند که در برابر شبهه، توقّف کنيد، شبهه اعم از شبهه در عقايد، حرکت و ... است که حرکت کنم يا نه، اين‌جا اين‌طور باشد يا نباشد و ... . 

 

ايشان هم فرمودند: انسان تا مرگ هم به يک حکيم نياز دارد. دليل اين است که انسان از اين خطورات نفساني دور بماند. نفس، او را آقا نپندارد که گاهي انسان را بيچاره مي‌کند.

 

عابدترين انسان‌ها

 

حضرت در ادامه فرمودند: «أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ »، عابدترين انسان‌ها کساني هستند که فرائض را برپا بدارند. وقتي انسان باورع‌ترين شد، اين‌گونه نيز خواهد شد. اين بحث در ادامه‌ي همان است که گفتيم: چطور مي‌شود که برخي اصلاً تفکّر نمي‌کنند؟ تفکّر در خلقت آسمان و زمين نکردند، «أَ وَ لَمْ يَتَفَکَّرُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ‏».

 

«وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ‏»، مرحوم آيت‌الله شالي، نکته‌اي را در مورد اين بينهما بيان کردند که خيلي غوغاست. مي‌فرمودند: آيت‌الله قاضي مي‌فرمودند: آن کسي که، اهل بصيرت شد، ما بينهما، آنچه را در بين آسمان و زمين است، به حقيقت ادراک مي‌کند و ديگر راه را گم نمي‌کند.

 

لذا وقتي خطورات، ربّاني و ملکي شد، مي‌داند اوّلين و مهم‌ترين مطالب، اقامه‌ي فرائض است. فرائض چيست؟ يکي، خواندن نماز اوّل وقت است. آن نمازي که با نماز وجود مقدّس آقا جان، حضرت حجّت(روحي له الفداء) اوج مي‌گيرد.

 

مي‌دانيد اين که بيان کردند: نماز اوّل وقت يعني نماز همراه با آقا جان، معني‌اش چيست؟ اي بسا به اين که آقا جان موقعي که اذان مي‌گويند، مثلاً در مکّه مکرّمه باشد، يا در تهران باشد، يا در اصفهان باشد، يا در آرژانتين باشد، به هر حال حجّت خداست. منظور اين است که حضرت به افق آن‌جا نماز مي‌خواند و شما هم به افق محلّ زندگي‌تان. هيچ شکي ولو به نيم درصد هم نيست، صددرصد يقيني است که هر جا اوّل وقت بود، آقا جان در همان جا نماز را مي‌خواند و هيچ چيز براي حضرتش مانند نماز نيست. 

 

زيارت آل ياسين، وصف حالات عبد بودن مولايمان در برابر خدا!

 

اگر ما بدانيم زيارت آل ياسين چيست! خدا وجود نازنين علّامه حسن‌زاده آملي(ادام اللّه ظلّه الوارف) را حفظ کند، ايشان يک جمله‌ خيلي عالي فرمودند، مي‌فرمودند: اين زيارت آل ياسين، وصف حالات عبد بودن مولايمان در برابر خداست.

 

فرمودند: آقاي الهي قمشه‌اي (آيت‌الله الهي قمشه‌اي) يک موقعي به ما مي‌فرمودند: اگر مي‌خواهيد بدانيد نماز حضرت چگونه است، اين را بفهميد که بيان مي‌شود: السلام عليک حين ترکع و تسجد! آن نمازي که پيامبر داشت، آن نمازي که ائمّه اطهار داشتند، آن نمازي که انبياء داشتند. بعد جمله‌اي مافوق اين‌ها فرمودند، فرمودند: نماز او، نمازي است که هيچ کس ندارد.

 

اين بحث در مورد حال عبادت بود. امّا آيا فقط همين است؟ فرائض فرمودند، فريضه نفرمودند. «أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ»، يکي از فرائض، همين جهاد است. جهاد با نفس که اعظم جهاد است، از فرائض است. جهاد با دشمن نيز از فرائض است؛ يعني نبايد در مقابل دشمن، کوتاه آمد. شايد بگوييد: شما درس اخلاق مي‌گوييد، يا مباحث سياسي؟ بايد گفت: همه‌ اين‌ها اخلاق است، مگر نه اين که اخلاق يعني خلق و خوي نبيّ، در مورد ايشان فرمودند: اشداء علي الکفار، رحماء بينهم. 

 

فرائض اين است که موقعي که من و تو را بخواهند، هر جا باشد، ما حضور داشته باشيم. آن وليّ الهي، آن عارف بالله، ابوالعرفا، آيت‌الله العظمي اديب نکته‌اي مي‌فرمودند که نکتة من النکات است، ايشان مي‌فرمودند: فريضه يعني آنچه که خدا از تو در هر جا و به هر طريقي بخواهد. يک موقع مي‌گويد در جبهه جنگ، يک موقع مي‌گويد: در محراب عبادت، يک موقع مي‌گويد: در انفاق. يک موقع مي‌گويد: در تعليم و تدريس و ... . يک موقع اين که در کنار همسر و فرزندان باشي، فريضه است.

 

زاهدترين مردم

 

حضرت در ادامه نيز فرمودند: أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرَامَ، آن که خطوراتش، ربّاني و الهي شد، طبعاً ازهد مي‌شود، نه زاهد. کسي که هر چه حرام است، ترک کند، زاهدترين مردم است. از نگاه حرام، اجتناب کند. 

 

چه کنيم امام زمان را ببينيم؟

 

من بارها بيان کردم، اين را در ذهنمان مرور کنيم، به خصوص شما جوان‌هاي عزيز اين را هر روز براي خودتان تکرار کنيد، بنويسيد و در جايي بزنيد که زياد ببينيد، عزيز دلم! چشم گناه‌بين، امام‌زمان‌بين نخواهد شد. والله خود امام زمان مشتاق‌تر است که ما او را ببينيم، به شرط تقوا. 

 

براي برخي‌ها تا آخر عمر هم اين رؤيت به وجود نمي‌آيد. عقب هم نمي‌نشينند. شايد به ظاهر اسم امام زمان هم بگويند. امّا رمز کجاست؟ مي‌شود ديد؟ 

 

چرا نمي‌شود ديد؟ اين را من نمي‌گويم، من فرمايش اولياء را مي‌گويم. چشم گناه‌بين، امام‌زمان‌بين نخواهد شد. اين را جلوي چشممان بزنيم و ترک حرام کنيم. نبينم آنچه نبايد ببينم و آنچه پروردگار عالم امر کرده که اين‌جا نباش و نبين. در هر فضايي، چه مجازي و چه حقيقي. آن‌وقت است که حال انسان عوض مي‌شود. همه چيز از اين رؤيت است. رؤيت الحقّ!

 

ملّا محسن فيض کاشاني، آن عارف بالله، آن آيت حقّ، آن صاحب کتاب کلمات المکنونه - که بارها بيان کردم، آيت‌الله العظمي بهجت مي‌فرمودند: انسان براي فهم کلمات المکنونه بايد تلمّذ و شاگردي کند و خودش به تنهايي نمي‌تواند. اين کتاب غوغايي است! - مي‌فرمايند: رؤيت الحقّ بترک رؤيت الدنيا و مافيها. 

 

اگر مي‌خواهي حقّ را ببيني، جلوه‌ي حقّ، امام زمان است. فرمودند: الحقّ مع علي و علي مع الحقّ. معلوم است فقط اميرالمؤمنين که نيست. همه‌ي ائمّه حقّ هستند. آقا جان را مي‌خواهي ببيني؟ رؤيت الحقّ بترک رؤيت الدنيا و مافيها. دنيا و مافيها را ترک کنيم. اگر چشم خدايي شود، امام زمان را مي‌بيند. بايد ببيند، اگر نديد، به معني خدايي نبودن چشم است.

 

آيت‌الله سبزواري، آن کنز خفيّ که شناخته نشد، يک سال بعد از آيت‌الله العظمي خويي مرجع بود و از دنيا رفت. در عرفان غوغا و محشر بود. شاگرد آيت‌الله العظمي اديب هم بود و آقا ايشان را پرورش داد. ايشان جمله‌اي عجيب دارد. در اين سؤالات و پاسخ‌هايي که به عربي چاپ شده، از آقا سؤال کرده بودند: رؤيت امام زمان چه زماني ميسور است؟ فرموده بودند: اگر کسي امام زمانش را نديد، بداند تا آن زمان که نديده، راه ورود به پروردگارعالم را که از چشم (عين) است، به سمت دنيا و مافيها و شيطان برده و تا آن موقع خدايي نشده است و تا خدايي نشوي، امام زمان را نمي‌بيني.

 

نمي‌خواهم يأس به وجود بياورم. من هم نوار هستم و اين حرف‌ها را متوجّه نمي‌شوم، امّا به نظر مي‌رسد يعني انسان اگر مثلاً شصت سال است و تا حالا امام زمان را نديده، يعني حقّ‌بين نبوده، پس معلوم است دنيابين بوده است. چون آن کس که حقّ‌بين شد، امام زمان‌بين مي‌شود. اين هم به وجود نمي‌آيد مگر با ترک حرام. 

 

ترک حرام هم همين است که به پروردگار عالم اميد داشته باشيم و غير از آن حرام است. در رزق و مطالب ديگر، بايد اميدمان فقط به خدا باشد.

 

در نوشته‌هاي مرحوم ابوي راجع به رشحات و شذرات آيت‌الله العظمي شاه‌آبادي ديدم که فرموده بودند: گاه دو نفر مي‌شديم که خدمت آقا بوديم. امّا آقا آن مطالبي که گاه ده، يا پانزده نفر بوديم بيان مي‌کردند و اصلاًبراي ايشان فرق نمي‌کرد. بعد مي‌فهميد آقا به جايي اتّصال دارند و اصلاً حالشان، حال ديگري است و تا مي‌گويند: بسم الله الرحمن الرحيم، هست کليد در گنج حکيم، اين حکمت است که از زبان آقا جاري مي‌شود. از اين قلب به زبان مي‌آيد. 

 

بعد فرموده بودند: من گاهي مي‌فهميد آقا اين‌طور هستند. بلافاصله وسط بحث مي‌فرمودند: برخي تصوّر مي‌کنند که بعضي‌ها چطور اين مطالب را دارند، بعد آقا مي‌فرمودند: فقط يک راه دارد، ترک حرام. اگر حرام را ترک کردي، همه چيز از ناحيه‌ي خدا براي انسان وارد مي‌شود. يعني ما تا در ذهنمان سؤال ايجاد مي‌شد، خود آقا فکر ما را مي‌خواندند. 

 

اگر ترک حرام کردي، همه‌ مطالب برايت به وجود مي‌يد. ترک حرام است که رؤيت مولا براي انسان به وجود مي‌آيد. فقط ترک حرام است. حرام نشنويم، حرام نگوييم، حرام نخوريم، حرام نگوييم و ... . 

 

ماجرايي را برايتان بگويم. من شب‌ها در ماه مبارک رمضان با وليّ خدايي به مسجد مي‌رفتم، يک موقع ديدم که راهشان را عوض کردند و گفتند: از اين طرف مي‌رويم. يک مقدار هم حالشان بد شد. من هم سؤال نکردم، يعني حالشان طوري بود که نمي‌شود سؤال کرد. فردا يا پس فرداي آن روز بود که گفتند: منزلي را در همان راهي که ما مي‌رفتيم، گرفتند. شب شهادت اميرالمؤمنين يک عدّه در آن‌جا مست مي‌کردند و مشروب و کثافت‌کاري و ... بوده است. رد مي‌شديم، به آقا گفتم: آقا! آن شب بوي گناه به مشامتان رسيد که راه را عوض کرديد؟ آقا فرمودند: اين سؤال‌ها را نکن؛ چون آن‌ها که اهل دکان و بازار نبودند. بعد يک جمله فرمودند، فرمودند: آقا جان! اگر ترک حرام کردي، شامّه‌ات که هيچ، همه‌ي حواست، همه‌ي وجودت قدرت قوي پيدا مي‌کند.

 

بعد در آخر عمر شريفشان که تقريباً يک ماه مانده بود، به من فرمودند: يادت هست آن شب آن‌طور شد، گفتم: بله. بعد فرمودند: چون دارم مي‌روم مي‌گويم (اين بزرگان خودشان هم مي‌دانند که چه زماني مي‌روند و واقعاً هم همين‌طور شد) من خواسته بودم که خدا! بوي عطري که زنان مي‌زنند (چه در زمان طاغوت و چه حال) هرگز بر مشامم نيايد که اگر آمد، بوي تعفّن بيايد. بعد فرمودند: يادت هست آن روز چه گفتم، امروز هم همان را مي‌گويم، راه فقط يک چيز است: ترک حرام. اگر موفّق به ترک حرام شدي، آن‌وقت ديگر آن سؤالي را که آن شب کردي، نمي‌کردي. يعني خودت مي‌فهميدي و ادراک پيدا مي‌کردي. 

 

کوشنده‌ترين مردم

 

ادامه‌ روايت را بيان کنم و براي اين جلسه بس باشد. در جلسات بعد مي‌خواهم بيان کنم که وقتي خطورات ربّاني شد، اين سير دروني و باطني چيست که از آن مبادي و مقدّمات مقاصد الي الله شمرده شده است. 

 

بعد فرمودند: أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوب. در اين‌جا هم باز در باب أفعل‌التّفضيل آورد و فرمود: کوشنده‌ترين مردم، آن کسي که گناهان را رها کند.

 

من بارها در دعاها بيان کردم: خدايا! آنچه اولياء خودت از دعاها بلد بودند و ما بلد نيستيم، تفضّلاً در حقّ همه‌ ما مستجاب شده قرار بده. يکي از دعاهايي که اولياء خدا در خلوت خودشان به خصوص در دل شب، دائم بيان مي‌کردند و مي‌کنند، اين است: خدايا! نفرت از گناه را در وجود ما قرار بده.

 

گاهي بعضي از گناه، لذّت مي‌بردند. برخي از شنيدن غيبت لذّت مي‌برند و مي‌گويند: خوب، ادامه‌اش چه شد؟ چه گفتيد؟ و ... . گاهي از نگاه بد کردن لذّت مي‌برد و ... .

 

اولياء خدا، نه فقط آيت‌الله قاضي، بلکه من خودم وليّ خدايي را ديدم که در مقابل حرام، ناخودآگاه چشمش بسته مي‌شد. تعجّب کردم، دقّت کردم، ديدم همين‌طور است. وقتي مي‌خواست در کوچه‌اي بپيچد و زني داشت وارد مي‌شد، چشمش بسته مي‌شد. امّا اگر مي‌پيچيد زن نبود، مي‌ديدم که چشم بسته نمي‌شد. اين مطلب را در مورد آيت‌الله قاضي هم گفتند. امّا نه فقط ايشان، اين حال اولياء خداست.

 

طوري است که چشم بدش مي‌آيد و متنفّر است که گناه ببيند. يعني نه تنها لذّت نمي‌برد که برخي از نگاه به نامحرم مع‌الأسف لذّت مي‌برند، بلکه متنفّر است و حالش بد مي‌شود.

 

عکس العمل آيت‌الله خوانساري در برابر شنيدن غيبت!

 

امام راحل به کسي بيهوده مطلبي را نسبت نمي‌دادند. امّا در مورد آيت‌الله العظمي سيّد احمد خوانساري فرمودند: ايشان، أتقي‌الأتقياء بودند. سه شنبه شب‌ها از قم با سختي مي‌آمدم که چهارشنبه‌ها در مسجد حاج سيّد عزيز الله که روز آخر درس خارجشان بود، شرکت کنم. لذا من درس و برنامه‌هاي خودم را تعطيل مي‌کردم تا در آخرين روز درس ايشان که معمولاً رسم است آقايان مباحث اخلاق مي‌گويند، حاضر شوم. آقا که مي‌دانستند من مخصوص براي بحث اخلاق ايشان مي‌آيم، به بنده محبّت ويژه‌اي داشتند.

 

يک روز به مسجد آمدم، ديدم آيت‌الله مشفق به سمتم آمدند و گفتند: آقاي قرهي نبودي، پريروز اتّفاقي افتاد که عجيب بود. من فکر کردم مکاشفه‌اي، چيزي بوده، امّا ايشان فرمودند: درس تمام شد، يک نفر از بازاري‌ها در صحن مسجد پيش آقا آمد. گفتم: آقا! فلاني ... . آقا فرمودند: اسم نبر، اگر مي‌خواهي مطلبي بگويي، بگو. گفت: آقا! ولي فلاني ... . فرمودند: مي‌گويم اسم نبر. براي سومين بار هم آن شخص اصرار داشت که اسم ببرد. تا آمد براي بار چهارم هم اسم ببرد، آقا - که چهارپاره استخوان بودند و انصافاً مرد عجيب بودند. سر قبرشان در قم برويد و حاجت بگيريد، حاجت مي‌دهد - يک‌‌باره بر روي زمين نشستند و دو دستي بر سر خودشان زدند و گفتند: نمي‌دانم چه کردم که امروز بايد غيبت بشنوم؟!! 

 

آقايان علماء به آن فرد پرخاش کردند و گفتند: چرا آقا را اذيّت مي‌کني؟! لذا گوش ايشان از غيبت متنفّر بود، أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوب. آن مرجع عظيم‌الشّأن با آن وقاري که دارد، يک‌باره وسط حياط نشست و دو دستي بر سرش زد و گفت: نمي‌دانم چه کردم که امروز بايد غيبت بشنوم. اين حال اولياء خدا و بندگان حقيقي خداست، آن‌ها که مي‌فهمند همه چيز بايد بندگي باشد و چه لذّتي هم مي‌برند!

 

اگر لذّت ترک لذّت بداني (که آيت‌الله مولوي قندهاريمي‌فرمودند: آن موارد ديگر لذّت نيست و از روي جبر، آن‌ها را لذّت گفتند)، دگر لذّت نفس لذّت نخواني(يا نداني)

 

ديگر نمي‌خواهد حرام را ببيند، بشنود، پايش به آن‌جا برود و ... . لذا اولياء خدا فرمودند: تنزّل الملائکة و الروح در مباحث اخلاق هم هست، البته دور بنده را يک خط قرمز بکشيد، امّا همين که قدم شما به سمت خدايي شدن رفت، اين گوش مي‌خواهد حرف‌هاي الهي بشنود، ولو از نواري مانند من. اين قلب دلش مي‌خواهد چيزهاي الهي بشنود. حالش مي‌خواهد الهي شود و وضعش تغيير کند و خدايي شود. معلوم است که ملائکه عشق مي‌ورزند. لذا اين‌طور مي‌شود: و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم.

 

سريع‌ترين سفينه براي رسيدن به خدا

 

پس خصوصيّت خطورات ملکي و ربّاني اين است که انسان، عبدالله به معني حقيقي شود و سوار بر دنيا مي‌شود و لذّتي مي‌برد و آن ما بينهما را ادراک مي‌کند. همه هم به خاطر اين ترک ذنوب و محرّمات است، همه هم به خاطر ليل و شب‌خيزي است.

 

امام حسن عسکري(ع) فرمودند: «اِنَّ الوُصُولَ اِلَي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدرَکُ اِلّا بِامتطاءِ اللَّيلِ»، إنّ تحقيقيّه است. به درستي که وصول به خدا (اين که انسان وصل شود) يک سفر است. بايد بروي، بروي، تا به خدا متّصل شوي. ديدي حاجيان سفر مي‌کنند تا به دور بيت برسند. اين‌‌جا هم مي‌گويد بايد سفر کني تا به خدا برسي. امّا در ادامه مي‌فرمايد: اين به وجود نمي‌آيد جز در عبادت شبانگاهي. اين که انسان شب قيام کند و اهل عبادت باشد. همه خوابند، او بيدار. خلوت دلدادگان با خدا. عشق‌بازي در اين سفر. آن‌وقت اين راه بندگي را باز مي‌کند. خصوصيّت شب اين است که اگر انسان براي خدا قيام کرد، سفينه‌اي اسرع است و سريع مي‌رساند. چون آن‌جا ديگر انسان تنهاست و با خداي خودش عشق‌بازي مي‌کند.

 

آمادگي براي سربازي حضرت صاحب

 

بايد مصيبت امشب و فردا را تسليت بگوييم. امّا فردا از غروب به بعد ديگر آغاز امامت و ولايت آقا جانمان، حضرت حجّت است. سعي و تلاش کنيم که هم سرباز آقا جان، امام زمان شويم. 

 

بيان کردم که هر ساعت يک دعاي سلامتي براي آقا جان بخوانيم، يادمان نرود. «اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ، صَلَواتُکَ علَيهِ و عَلي آبائِهِ ، فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةٍ ، وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً ، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فيها طَويلاً». يک طوري تلفن همراه‌تان را تنظيم کنيد که هر ساعت حداقل يک دعا بخوانيد و بعد از مدّتي خود بدن تنظيم مي‌شود و سر ساعت احساس مي‌کند چيزي گم کرده است. شب که مي‌خواهيد بخوابيد، براي آن ساعاتي که مي‌خواهيد بخوابيد هم بخوانيد. 

 

يکي ديگر هم است است که آخر شب دو سه دقيقه با آقا جان امام زمان حرف بزنيد. 

 

براي مادرش نرجس خاتون فاتحه بخوان. کليد ورود به قلب آقا جان، حضرت حجّت، نرجس خاتون است. اگر بدانيم اين بانوي مکرّمه چه مي‌کند! زکيّه، تقيّه، نقيّه، راضيّه، مرضيّه ... . 

 

يک فاتحه براي مادر آقا جان بخوان و بعد هم بگو: «السّلام عليک يا مولاي يا  صاحب الزمان»، به تعبير عاميانه وقتي وضو - که نور است - گرفتي و  مسواک زدي و مي‌خواهي بخوابي، يک جا خلوت کن و چند دقيقه با آقا جان حرف بزن. دانشجوي عزيز! در خوابکاه هستي، طلبه‌ي عزيز در حجره هستي، در خانه هستي، دو سه دقيقه به آقا جان، امام زمان سلام بده و با ايشان حرف بزن.

 

در اين شب‌ها به ايشان تسليت بده و بگو: اقا جان! قربانت بروم، سرت سلامت. شب‌هاي ولادت به ايشان تبريک بگوييد. بعد هم بگوييد: آقا جان! مي‌شود دست من را هم بگيري تا اين دنيا و مافيهايش من را فريب ندهد.

 

والله خدا نمي‌خواهد فقط آيت‌الله بهجت، بهجت باشد، آن را به ما نمونه نشان مي‌دهد تا بدانيم مي‌شود. خدا دوست دارد همه، بنده و عبد صالح خدا شوند. اصلاً انبياء براي همين آمدند، براي يک عدّه نيامدند، براي همه آمدند.

 

آقا جان! مي‌شود من هم بنده‌ي صالح خدا شوم، مي‌شود گناه نکنم، مي‌شود  يک روزي بيايد که اصلاً متنفّر از گناه شوم و با اسم گناه، لرزه بر اندامم بيفتد. آقا جان عنايت کن. امشب به حقّ پدر گرامي‌تان امام حسن عسکري، آن آقايي که در حصر بود، به داد ما برس. آقا جان به حقّ مادرتان، نرجس خاتون ... . 

 

من بعيد مي‌دانم يک فاتحه براي مادرشان بخوانيد و ايشان را قسم دهيد، امّا اشکتان جاري نشود و قلبتان نلرزد. امّا اگر نشد باز هم ايشان را به دو بانوي ديگر که خيلي دوستشان دارند، عمّه جانشان، حضرت زينب و مادرشان، حضرت زهرا قسم دهيد. ....

بسمه تعالي جوابيه زاکاني...
ما را در سایت بسمه تعالي جوابيه زاکاني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1basiji110a بازدید : 122 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 3:22