اجماع نسبي داخلي لبنان بر سر انتخاب «ميشل عون» به عنوان رئيسجمهور که روز گذشته با 83 رأي پارلمان صورت گرفت، علامت مهمي از تغيير معادلات در لبنان است. انتخاب روز گذشته عون نشان داد که جريان مقاومت به رهبري سيدحسن نصرالله اگرچه با جديت از ورود به مناقشههاي داخلي معطوف به قدرت پرهيز کرده، ولي تأثيرگذارترين جريان در حل بزرگترين پرونده سياسي لبنان است و اين درحالي است که بزرگترين پروژه تاريخ معاصر لبنان محو حزبالله از صحنه سياسي- اجتماعي و نظامي- امنيتي لبنان و منطقه بوده و براي تحقق آن قدرتهاي مهم بينالمللي و منطقهاي به هم پيوسته بودند.
همانطور که دو روز قبل «اسرائيل هيوم» هم اذعان کرد، آنچه اهميت دارد، انتخاب رئيسجمهور و يا نخستوزير در لبنان نيست مهم اين است که اين انتخاب نشان داد طي سالهايي که حزبالله در سوريه درگير جنگي بزرگ و پيچيده بود و از اين جهت که وارد معادلهاي منطقهاي شده بود، به شدت زير ضربات گروههاي داخلي لبنان هم قرار داشت، درست در حين درگيري در سوريه و تشديد اين درگيري به منظور آزادسازي حلب، صحنه داخلي و مهمترين پرونده آن- انتخاب رئيسجمهور- را با عزت و اقتدار مديريت ميکند.
وقتي حزبالله لبنان وارد پرونده پيچيده و حساس سوريه شد، تقريباً هيچکس انتظار نداشت حزبالله از آنچه «مهلکه سخت» خوانده ميشد، جان به سلامت بيرون آورد. واقعيت هم اين بود که در سال 2012 که حزبالله بخشي از نيروهاي خود را به سوريه برد تا از لبنانيتبارهاي داخل سوريه در منطقه «قلمون» دفاع کند، گمان موافقان و مخالفان حزبالله لبنان اين بود که نصرالله ريسک بزرگ و بدون محاسبهاي انجام داده است. فشار بر حزبالله در سالهاي 2012 تا 2014 بهگونهاي بود که شهداي حزبالله بدون تشييع عمومي در قطعه شهداي جنگ سوريه در بيروت جنوبي به خاک سپرده ميشدند. در اين دوران حزبالله در چند محور در استانهاي دمشق، حمص و حلب و قنيطره درگير شد و در پارهاي از عملياتهاي سرنوشتساز مثل «القصير» و «زبداني» شهداي زيادي نثار کرد تا توانست کمر جبهه النصره را بشکند. در اين مقطع تجزيه و تحليل صهيونيستها اين بود که کاري که جنگ 33 روزه نکرد، بحران سوريه خواهد کرد و حزبالله را از معادله امنيتي و سياسي لبنان حذف ميکند.
موقعيت کانديداي حزبالله لبنان در بدست آوردن اجماع داخلي و اکثريت آراي 127 نفره پارلمان لبنان ثابت کرد، پذيرش نقش منطقهاي و دادن هزينه در بحران منطقهاي نه تنها موقعيت حزبالله در داخل لبنان را تضعيف نکرده بلکه به تقويت آن نيز منجر شده است.
خوانندگان محترم اين سطور ميدانند که جامعه لبنان چند قومي و ساختار قدرت در اين کشور، «موزائيکي» است. بر اساس يک گزارش نيمهرسمي بين 32 تا 35 درصد جمعيت نزديک به چهار ميليوني لبنان به شيعيان اختصاص دارد. مسيحيها بين 25 تا 28 درصد، سنيها بين 22 تا 25 درصد و دروزها با حدود هفت درصد در مراتب بعدي قرار دارند. شيعيان در ميان اين اقوام، موقعيت متمرکزتري داشتند و اتصال سرزميني آنان به مناطق جنوبي، موقعيت ويژهاي را به آنان در مناقشات اسلامي- اسرائيلي و عربي- اسرائيلي داد. اشغال لبنان توسط رژيم صهيونيستي در سال 1981 يک فرصت مهم براي شيعيان بود درحالي که رژيم صهيونيستي آن را يک تهديد مهم عليه همپيمان طبيعي ايران در لبنان تلقي ميکرد. شيعيان در اين زمان خود را براي يک رويارويي پرشدت و هدفمند آماده کردند، بر اين اساس سازمان انقلابي حزبالله شکل گرفت. در اين فرصت، شيعيان نه تنها سابقه شرکت در «ارتش جنوب»- که رژيم صهيونيستي با استفاده از اتباع لبنان و به منظور مقابله با فلسطينيها شکل داده بود-را محو کردند بلکه موفق به وارد کردن تلفات بسيار به متجاوزين اسرائيلي شده و در نهايت آنان را وادار به فرار از لبنان - پس از 16 سال تحمل تلفات - کردند. بعدها حزبالله در جنگ پرشدت 33 روزه برتري تاکتيکي و سازماني خود نسبت به اسرائيل را به اثبات رساند و موقعيت خود را به عنوان «قدرت موثر لبنان» تثبيت کرد از سال 2006 رژيم صهيونيستي تلاش زيادي کرد تا با تحريک غيرشيعيان لبناني، حزبالله را در داخل لبنان درگير کند تا از يک سو وجهه آن به عنوان مدافع لبنان مخدوش گردد و پشتوانه داخلي آن و نيز پشتوانه اسلامي - عربي آن از بين برود و از سوي ديگر توانمندي نظامي آن در برابر رژيم صهيونيستي دچار سايش گردد. اين روند در جلوههاي مختلف دنبال شد اما حزبالله با درايت از ورود در سايشهاي داخلي اجتناب کرد هر چند در اين راه متحمل هزينههاي زيادي هم شد اما در نهايت اقتدار حزبالله حفظ شد به گونهاي که در اين اثنا ارتش در حل غائلههاي امنيتي داخلي- نظير غائله نهرالبارد به ميدانداري گروه تروريستي فتحالاسلام - متوسل به حزبالله گرديد.
اين وضعيت استمرار پيدا کرد تا اينکه بحران سوريه فرا رسيد و سيدحسن نصرالله و بطور کلي شيعيان لبنان بر سر دو راهي قرار گرفتند. پيچيدگي شرايط انتخاب به وضع بشار اسد و سطح توانمندي حزبالله بازميگشت. اگر چشمانداز اين بود که با کمک لبنان نظام بشار اسد در سوريه حفظ ميشود، انتخاب شرکت در جنگ سوريه دشوار نبود چرا که از يک سو در نقش اساسي سوريه نسبت به حفظ جريان مقاومت ترديدي نبود و نيز از سوي ديگر ترديدي در اين نبود که نتيجه مداخله حزبالله در سوريه پيروزي خواهد بود. اما در آن زمان مهمترين سؤال اين بود که اساسا آيا احتمالي بر بقاء نظام سوريه تحت رهبري اسد وجود دارد يا نه و پاسخ اين سؤال عمدتا منفي بود. مشکل مهم ديگر اين بود که در همين زمان حزبالله در معرض يک چالش پرشدت داخلي بود و عزيمت فرماندهان و بخش عمدهاي از نيروهاي حزبالله به سوريه، شرايط ويژهاي را به مخالفان لبناني حزبالله ميداد تا بقاياي حزبالله را در لبنان از ميان بردارند و وضع امنيتي لبنان را به تسخير خود درآورند و درصورتي که چنين اتفاقي روي ميداد، امکان تزريق نيروي جديد از لبنان به يگانهاي رزمي حزبالله در سوريه وجود نداشت و اين به معناي پذيرش توامان شکست در سوريه و لبنان از سوي حزبالله بود و طبعا در اين ميان حزبالله بايد ميان دو مرگ با احتمال بسيار بالا و يک زندگي با احتمال بسيار پايين دست به انتخاب ميزد. در آن زمان استراتژيستهاي نظامي رژيم صهيونيستي احتمال ورود حزبالله به جنگ سوريه را ضعيف ارزيابي کردند و پس از آنکه حزبالله در جنگ سوريه وارد شد، همين تحليلگران از پايان حزبالله خبر دادند اما آنچه در عمل اتفاق افتاد اين بود که با حضور جدي حزبالله در سوريه- افراطگراهاي به ظاهر مذهبي در دو شهر عمده سنينشين يعني طرابلس و صيدا به ميدان آمدند و محيطي پر از تهديد در لبنان شکل گرفت و لبنانيهايي که تا اينجا بحران سوريه را موضوعي فرامرزي ارزيابي ميکردند با تحرک تکفيريها در لبنان، نگاه لبنانيها نسبت به بحران سوريه دگرگون شد و شماتت از حزبالله و متهم کردن آن به مزدوري بشار اسد جاي خود را به تحسين حزبالله داد و اين موضوع مخالفان حزبالله را درگير شرايط پيچيدهاي کرد. جريان المستقبل به رهبري سعد حريري ناگزير شد در مقابل تکفيريها موضع بگيرد اين موضوع از يک سو او را ناخواسته از رژيم حامي افراطگراي عربستان دور کرد و از سوي ديگر او را در بحث امنيت داخلي لبنان در کنار حزب الله قرار داد. اثر ديگر اين وضعيت بروز شکاف جدي در بخش مسيحي جامعه لبنان و شکاف ميان آنان و بقيه جريان 14 مارس بود. جامعه مسيحي لبنان با آغاز درگيريهاي سوريه و سرايت تدريجي آن به استانهاي طرابلس و صيدا، مسيحيها از يک سو با مسيحيهاي سوريه که بطور نسبتا يکپارچه در موضع دفاع از حکومت بشار اسد بودند، حس همنوايي داشتند و از سوي ديگر خود و ميراث تمدني خويش را در معرض تهاجم تکفيريها ديدند و اين جامعه مسيحي را که تحت تاثير دوگانه 14 و 8 مارس به دو دسته تقسيم شده بودند را به درک مشترکي از دوستان و مخالفان خود رساند و آنان را به سمت حزبالله سوق داد. موافقت يک سال پيش سمير جعجع که رئيس بدنامترين جريان مسيحي لبنان است با رياستجمهوري ميشل عون و اعلام جدايي امين جميل رهبر گروه کتائب از حزب المستقبل به رهبري سعد حريري نشانههايي از همگرايي جامعه مسيحي با حزبالله بود. بنابراين تحولات لبنان که قرار بود حزبالله را از سرير اقتدار به زير کشد به قله اقتدار رساند و جالب اين است که تحول روز گذشته لبنان و رئيسجمهوري کانديداي حزبالله براي رژيم صهيونيستي آنقدر خطرناک ارزيابي شد که روزنامه يديعوت آحارانوت زماني که رياستجمهوري عون قطعي شد از تصويب پروژهاي 30 کيلومتري توسط کابينه نتانياهو شامل موانع مهندسي شده، سنگرهاي پشتيباني با بلندي چند متر، بلوکهاي سيماني، برجهاي مراقبت و نيز تقويت حصارهاي فعلي در مرز لبنان که طي دهه 1990 ساخته شدند، خبر داد.
سعدالله زارعي
بسمه تعالي جوابيه زاکاني...
ما را در سایت بسمه تعالي جوابيه زاکاني دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1basiji110a بازدید : 150 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 23:11